محل تبلیغات شما



 

یکی از تفریحات بانمک کائنات اینه که یه قلیونی چاق میکنه، میشینه روی تخت مفرشش، لم میده به متکا و همینجوری که داره دودی میکنه آسمونو، سر به سر یه عدد باغبان نحیف مسکین مستکین خسته میذاره!!

دیروز کل حیاطو‌ جارو زدم پر از برگ خزان بود، محض رضای خدا حتی نسیم هم نمیوزید! دقیقا لحظه ای که اخرین برگو برداشتمو کمرمو راست کردم، بادی وزیدن گرفت و حیاط دقیقا به شکل کما فی السابق رجعت کرد!!

آخه خدایی این باغبان زدن داره؟!


شب باشه،

اسمون پر ستاره باشه،

شیب سبز جلوی پارکینگ باشه،

من و تو باشیم،

عینکتم باشه!

توی فضا پخش بشه:

نه بسته ام به کس دل

نه بسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج 

رها رها رها من .»

من و تو سکوت هم رو بفهمیم!!

شایدم

ظهر باشه،

جوی وسط محوطه ساختمون مرکزی باشه،

من و تو باشیم،

پاهامونو بذاریم داخل جوی بدون آب،

جلوی اتاقک حراست!

توی محوطه پخش بشه:

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم

ای طرفه نگارم.»

من و تو راجع به بستن دفتر این فصل زندگی حرف بزنیم و قابلمه ای که این بار دیگه در داره!

 

لعنتی!!! چرا دیگه نمیشه با هیشکی بی کلام و در سکوت حرف زد یا از قابلمه هایی که هیچوقت در نداشت!


 

دستای کوچولوشو به سمتم میگیره و میگه:

آل گوجونا!

بغلش میکنم.

 محکم میچسبه بهم میگه:

ایندی اوچ!

میگم:

منیم کی قاناتیم یوخ!

دستاشو از هم باز میکنه صاف و کشیده نگه میداره.

با برق توی چشماشو یه لبخند بزرگ روی لباش میگه:

بودا قانات،

ایندی اوچ!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چرت نامه خودم